گفتند گل مگویید، این حکم پادشاه است
چشم و چراغ بودن، روشنترین گناه است
حکم شکوفه تکفیر، حد بنفشه زنجیر
سهم سپیده تبعید، جای ستاره چاه است
این شهر مردگان است، آواز تازه ممنوع
لبهای غنچه آزاد، گل بی اجازه ممنوع
دارالخلافه آباد، جهل و خرافه آزاد
بیداد پشت بیداد، حرف اضافه ممنوع
گل بیاجازه ممنوع
این سایه باوران را، ظلمت ز نور بهتر
در دست کوفه سنگ است آئینه دور بهتر
نجوا به چاه اولی، سر در تنور بهتر
این شهر بی هیاهو، دیروز باورت کو
شور قلندرت کو، بانگ ابوذرت کو
این کوچهها علی را، تسلیم چاه کردند
آیینه را شکستند، نفرین به ماه کردند
یک سو ستاره زخمی، یک سو پرنده در گور
تنهای مرده بر خاک، مردان زنده در گور
حاشا از این تباهی، تا کی شب و سیاهی
آن روی دیگرت کو
نظرات شما عزیزان: