در ازدحام اين همه ظلمت بي عصا
چراغ را هم از من گرفتهاند
اما من
ديوار به ديوار
از لمس معطر ماه
به سايه روشن خانه باز خواهم گشت
پس زنده باد اميد
در تکلم کورباش کلمات
چشمهاي خسته مرا از من گرفتهاند
اما من
اشاره به اشاره
از حيرت بيباور شب
به تشخيص روشن روز خواهم رسيد
پس زنده باد اميد
در تحمل بيتاب تشنگي
ميل به طعم باران را از من گرفتهاند
اما من
شبنم به شبنم
از دعاي عجيب آب
به کشف بي پايان دريا رسيدهام
پس زنده باد اميد
در چه کنمهاي بي رفتن سفر
صبوري سندباد را از من گرفتهاند
اما من
گرداب به گرداب
از شوق رسيدن به کرانه موعود
توفانهاي هزار هيولا را طي خواهم کرد
پس زنده باد اميد
چراغها، چشمها، کلمات
باران و کرانه را از من گرفتهاند
همه چيز
همه چيز را از من گرفتهاند
حتي نوميدي را
پس زنده باد اميد
اثر: سیدعلی صالحی
من خویشاوند هر انسانی هستم، که خنجری در آستین پنهان نمیکند
نه ابرو درهم میکشد، نه لبخندش ترفند ِ تجاوز به حق ِنان و سایهبان ِ دیگران است.
نه ایرانی را به غیرایرانی ترجیح میدهم نه ایرانی را به ایرانی.
من یک لرِ بلوچِ کردِ فارسم،
یک فارس-زبان ِ ترک،
یک افریقایی اروپایی استرالیایی امریکاییِ آسیاییام،
یک سیاهپوستِ زردپوستِ سرخپوستِ سفیدم
که نه تنها با خودم و دیگران کمترین مشکلی ندارم
بلکه بدون حضور دیگران وحشت مرگ را زیر پوستم احساس میکنم.
من انسانی هستم میان انسانهای دیگر
بر سیارهی مقدس زمین،
که بدون حضور دیگران معنایی ندارم.
ترجیح میدهم شعر، شیپور باشد؛ نه لالایی ...
احمد شاملو
اثر: احمد شاملو