سبز است، آری این چمن سبز است
وآرامشی دارد
این جَست و خیز چابکِ سنجاب
زیباست، آری، بازیِ کودک به روی تاب.
در واژههای «مام» با کودک
آرامش و مهریست کان را میتوانم دید
هرچند نتْوانم
چیزی ازان فهمید.
زیباست، آری، این چمن زیباست
امّا
در چشمِ من آمیخته با هول و وحشتهاست.
آری
جای شگفتی دارد این باری
از سرزمینی میرسم کانجا
«یاسا»ی چنگیزی و یاساهای بعد از آن
از هر طرف دیوارها دارند:
بهرِ تبسّم، بهرِ بیداری
بهر تنفّس، بهر خندیدن
بهر نگاه و مهر ورزیدن
وز بهرِ اندیشیدن و دیدن.
اینجا، درین آرامشِ سبز بهشتآگین
تا خندهای قهقاه
در پارک، یا در صحن دانشگاه
ناگه به گوشم میرسد، بر خویش میلرزم
از بیمِ آن «یاسا» و آن آیین.
در هر کجای این جهان باشم
غمگینم و دلتنگ
هر جا رَوَم رویِ سَرم چتریست
فرسنگ در فرسنگ
چشمم سیاهی میرود زان دودِ دیوآسا
وز هولِ آن «یاسا».
نظرات شما عزیزان:
اثر: محمدرضا شفیعی کدکنی
تاريخ : 21 / 3 / 1391برچسب:, | نویسنده : یار دبستانی| نظرات