هوا باراني است و فصل پاييز
|
گلوي آسمان از بغض لبريز
|
|
به سجده آمده ابري كه انگار
|
شده از داغ تابستانه سرريز
|
|
هواي مدرسه ، بوي الف با
|
صداي زنگ اول محكم وتيز
|
|
جزاي خنده هاي بي مجوز
|
و شاديها و تفريحات نا چيز
|
|
براي نوجواني هاي ما بود
|
فرود خشم و تهمت هاي يكريز
|
رسيده اول مهر و درونم
|
پرست ازلحظه هاي خاطرانگيز
|
كلاس درس خالي مانده از تو
|
من و گلهاي پژمرده سر ميز
|
******
هوا پاييزي و باراني ام من
|
درون خشم خود زنداني ام من
|
چه فرداي خوشي راخواب ديديم !
|
تمام نقشه ها بر آب ديديم !
|
چه دوراني چه روياي عبوري !
|
چه جستن ها به دنبال ظهوري !
|
من و تو نسل بي پرواز بوديم
|
اسير پنجه هاي باز بوديم
|
همان بازي كه با تيغ سرانگشت
|
به پيش چشمهاي من ترا كشت
|
******
تو جام شوكران را سر كشيدي
|
به ناگه از كنارم پر كشيدي
|
به دانه دانه اشك مادرانه
|
به آن انديشه هاي جاودانه
|
به قطره قطره خون عشق سوگند
|
به سوز سينه هاي مانده در بند
|
دلم صد پاره شد بر خاك افتاد
|
به قلبم از غمت صد چاك افتاد
|
بگو آنجا كه رفتي شاد هستي ؟
|
در آن سوي حيات آزاد هستي ؟
|
هواي نوجواني خاطرت هست ؟
|
هنوزم عشق ميهن در سرت هست ؟
|
بگو آنجا كه رفتي هرزه اي نيست؟
|
تبر تقدير سرو و سبزه اي نيست ؟
|
كسي دزد شعورت نيست آنجا ؟
|
تجاوز به غرورت نيست آنجا ؟
|
خبر از گورهاي بي نشان هست ؟
|
صداي ضجه هاي مادران هست ؟
|
بخوان همدرد من همنسل و همراه
|
بخوان شعر مرا با حسرت و آه
|
دوباره اول مهر ست و پاييز
|
گلوي آسمان از بغض لبريز
|
من و ميزي كه خالي مانده از تو
|
و گلهايي كه پژمرده سر ميز
|
نظرات شما عزیزان:
اثر: هیلا صدیقی
تاريخ : 29 / 3 / 1391برچسب:من و میزی که خالی مانده از تو, | نویسنده : یار دبستانی| نظرات